از اون وقتاست که باید می رفتم حافظیه!
اینجا هی میخوام برم از تو قفسه دیوان حافظ بردارم ولی حتی دیوانم نیست!
دلم آهنگ های حافظیه ای میخواست که بشینم روی پله های حافظیه و دیوان بگیرم تو دستم من حرف نزنم ولی حافظ جواب بده !
با گوگل مپ رفتم حافظیه! اشکم دراومد! آهنگ هم پخش کردم و مجازی خودمو بردم حافظیه.
اینم فال حافظم:
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد
سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمیگیرد
من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار اگر میگیرد این آتش زمانی ور نمیگیرد
خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد
درباره این سایت